آغوش
جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴ ق.ظ
آغوش من دروازه های تخت جمشید استمی خواستم تــو پادشاه کشورم باشیآتش کشیدی پایتــخت شــور و شعــــرم راافسوس که می خواستی اسکندرم باشیاین روزها حتی شبیه سایه ات هم نیستمردی کــه یک شب بهترین تعبیر خوابم بودمردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیشیک روز تنهـــا علت کشف حجابــم بوددر بازوانت قتلــگاه کوچکـــی داریلبخند غارت می کند آن اخــم تاتاریبر باد دادی سرزمین اعتمــادم رابا ترکمنچـــای خیانت های قاجاریتدر شهـــرهای مرزی پیراهنم جنگ استجغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیستدارم تحصن می کنم با شعربر لبهاتهر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست
من قرنهــا معشوقه ی تاریخی ات بودمدیگر برای یک شروع تازه فرصت نیستمن دوستت دارم … بغل کــن گریه هایم رالعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیستشاعر :رویا ابراهیمی