عینک
پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ب.ظ
چون که عینک نزنم، تار تو را میبینم!
عینکم را بزنم، چار (4) تو را، میبینم!!
این چه بیماری جذّاب و عجیبی ست که من ...
هر کسی رد شود انگار تو را میبینم!
تربیت 20، حیا 20، فداکاری 20
من در آیینهی آمار تو را میبینم!
"در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد"
تا بدانی که چه بسیار تو را میبینم
دل اگر داشت به دل راه، مرا میدیدی
من که در روز، نود بار تو را میبینم!
«شاعری» هستم و همسایهی باباطاهر:
هر کجا بنگرُم ای یار تو را میبینم!
لب تو بامیه و گونهی تو زولبیاست...!
من فقط موقع افطار، «تو» را میبیینم
شاعر :محسن محمدی