شعرمعاصر

اشتراک شعر معاصر ،غزل معاصر

شعرمعاصر

اشتراک شعر معاصر ،غزل معاصر

اشتراک شعر های معاصر و اشنایی با شعر معاصر از شاعران معاصر و لینگ شاعران معاصر ،ودر بعضی از شعر های عکس متناسب به ان را به اشتراک میگذاریم جهت درس وبلاگ نویسی

آخرین مطالب

دو تندیس

۲۶
آبان
خشکیده ایم مثل دو تندیس پیش هم
این روزها که از لج ابلیس پیش هم ...
موهات روی صورتمان دست می کشند
ماییم زیر بارشی از گیس پیش هم
اشک تو روی گونه من می چکد
چقدر زیباست گونه های کمی خیس پیش هم
جشن من و تو توی اتاقی که می پرید
عقد دو سیب باکره در دیس پیش هم
شب را ببوس تا که بخوابد، وضو بگیر فرصت کم است...
رقص دو قدیس پیش هم پیش همیم
پنجره باور نمی کند بر شیشه های مه زده
بنویس پیش هم نوعی سکون که عقربه درکش نمی کند
خشکیده ایم مثل دو تندیس پیش هم ...
"علیرضا زاهدی" http://gazalgolghin.blogfa.com/
  • محمد ایروانی

تغییر

۲۶
آبان
بی تو حال روح بیتابم فقط تغییر کرد!
علت تحلیل اعصابم فقط تغییر کرد!
من اثاث خانه را یک یک عوض کردم، ولی –
خانه آن خانه ست، اسبابم فقط تغییر کرد!
بین عشق آسمانی و زمینی فرق نیست!
قبله ثابت ماند، محرابم فقط تغییر کرد!
از «ده شب» رفت تا نزدیکهای «پنج صبح»
 در نبودت ساعت خوابم فقط تغییر کرد!
«عاشق بیچاره»، «مجنون روانی»، «دوره گرد» بین مردم
اسم و القابم فقط تغییر کرد!
شورشی کردم علیه وضع موجودم؛
ولی – من رعیت ماندم اربابم فقط تغییر کرد!


عظیمی مهر
  • محمد ایروانی

سردی لب ها

۲۰
آبان
در استکان من غزلی تازه دم بریز مُشتی زغال بر سرِ قلیان غم بریز هِی پُک بزن به سردیِ لبهای خسته ام از آتش دلت سرِ خاکسترم بریز گیراییِ نگاه تو در حدّ الکل است در پیک چشم های تَرَم عشوه کم بریز وقتی غرورِ مرد غزل توی دستِ توست با این سلاح نظم جهان را به هم بریز بانو! تبر به دست بگیر انقلاب کن هرچه بت است بشکن و جایش صنم بریز لطفاً اگر کلافه شدی از حضور من بر استوای شرجیِ لبهات سم بریز...! شاعر:امین صباغ نو http://golchin8ghazal.persianblog.ir/
  • محمد ایروانی

وضع وخیم

۱۹
آبان

وضع وخیم و حال مرا دید یک پزشک

تجویز کرد: از لب یارت بخور تمشک!


گفتم که گیر می‌دهد این‌گونه شیخ! گفت:

گیری نمی‌دهد به «گواهی مِنَ الپزشک»!


دارم امید وصل تو و شکوه از فراق

بشکن به شست دارم و در چشم‌ها سرشک


دیدم به‌خواب، وصل رقیبی و ریختم

بر روی مرغ شام عروسی او زرشک!


یا رب به‌دست من بده آن زلف پاک را

دورش کن از پلیدی دست سپاه رشک

شاعر:محسن طاهری


  • محمد ایروانی

خسته

۱۱
آبان

خسته

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی 

 بشنود یک نفر از نامزدش دل برده
 مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
 که به پرونده ی جرم دخترش برخورده 
 خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ 
 بین دعوای پدر مادر خود گم شده است 
 خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق 
 که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است
 خسته مثل پدری که پسر معتادش
 غرق در درد خماری شده فریاد زده
 مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
 پسرش پیش زنش بر سر او داد زده
 خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم
 دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
 مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است
 خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه
 که کسی غیر پرستار سراغش نرود
 خسته ام بیشتر از پیر زنی تنها که 
 عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود
خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید
 غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
 شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید
 در پی معجزه ای راهی مشهد شده است




شاعر: علی صفری
  • محمد ایروانی

جهیزیه

۱۱
آبان

دختر جهیزیه نه، ولی رنگ و رو که داشت

گیریم آس و پاس.. ولی آبرو که داشت!

زنجیر و سینه ریز و گلوبند... نه!

ولی بغضی به وزن این همه را در گلو که داشت!

لبخند می زد از ته دل... نه، مگو که بود!

حس غرور جشن شما را، مگو که داشت

  • محمد ایروانی
نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را
 بـــرای  بردن  دریــــا  بیــــــاور  تنگ  ماهــــــی  را
 جدا کردی مسیر خویش را از من ولی دستی
 به هــم پیوند داده انتهـــای این دوراهـــــی را
  • محمد ایروانی

آغوش

۰۸
آبان

آغوش من دروازه های تخت جمشید است
 می خواستم تــو پادشاه کشورم باشی
 آتش کشیدی پایتــخت شــور و شعــــرم را
 افسوس که می خواستی اسکندرم باشی
 این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
 مردی کــه یک شب بهترین تعبیر خوابم بود
 مردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیش
 یک روز تنهـــا علت کشف حجابــم بود
 در بازوانت قتلــگاه کوچکـــی داری
 لبخند غارت می کند آن اخــم تاتاری
  • محمد ایروانی

خستگی

۲۸
مهر

خسته از هر چه نبود است که حتما بوده 

خسته از خستگی این شب خواب الوده 

مینشینم وسط گریه تهران در دود 

مینشینم جلوی عکس زنی خواب الود 

گم شده در وسط این همه میدان شلوغ 

بغض من میترکد در شب تو با هر بوق

به زنی با لب خشکیده و چشمی قرمز 

به زنی گریه کنان روی کتاب حافظ 

به زنی خسته از این امدن و رفتن ها 

به زنی بیشتر از بیشتر تو تنها...

  • محمد ایروانی